صفحات

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

اخراج اخراجی ها

تصویری از اخراجی های 3 که حضور برابری خواهانه زنان در انتخابات  1388 در آن به سخره گرفته شده.
تصویری از اخراجی های 3 که حضور برابری خواهانه زنان در انتخابات 1388 را به سخره گرفته است.
اخراجی های 3 را ندیده ام و نخواهمش دید. بنابراین در ارتباط با فیلم نامه، ساختار فیلم، نکات فنی و حتی محتوای آن چیزی نخواهم گفت. البته اگر که به تماشای فیلم هم می رفتم باز به خود اجازه سخن گفتن از فیلم در هیات منتقد فیلم را نمی دادم چرا که اصولا" من منتقد فیلم نیستم. بماند که این سوال نیز مطرح است که آیا می توان نام فیلم و اثر هنری بر چنین محصولاتی نهاد یا نه؟
بیشتر مایلم در ارتباط با تفکری که پشت چنین آثاری قرار دارد سخن بگویم. این حق را هم دارم چرا که شماره های یک و دو اش را دیده ام و حتی قبل از این که کارگردانش، کارگردان شود با آثار نوشتاری و نحوه عمل به اصطلاح حزب الله هیش در نشریاتی که خود سردبیری می کرد آشنا شده ام.

روزی که از درب خروجی سینمای نمایش دهنده ی اخراجی های 2 خارج می شدم با خود گفتم وای به روز جامعه ای که در آن متولیان غم، تصدی شادی را به عهده بگیرند. آن وای چند سالی بود که بر سر جامعه ما آمده بود. از همان لحظه ای که تدارک دهندگان و تحریک کنندگان بر هم زدن کنسرت ها و اکران ها خود به دریافت نشان هنرمندی نائل شدند. از همان موقعی که متولیان گرفتن خواب و خوراک از هنرمندان خود به مقسمان بودجه هنری کشور مبدل گشتند. از همان زمانی که ژنرال های بی درجه ی سوار برموتور که روزگاری با نشستن هر لبخندی بر لبی فریاد وا اسلاما سر می دادند خود برای بهره برداری از خنده مردم در جهت هر آنچه که با گریاندنشان دنبال می کردند، آتش به اختیار دادند. از همان برهه که اتفاقا" بر کوس بی اعتباری دینی سالیان سال رواج گریه و زاری با هدف به کرسی نشاندن ایدئولوژوی ای خاص کوبیده شد و سوءاستفاده کنندگان از شعائر مذهبی و تفکرات شیعی این ملت برای دستیابی به تصدیق بی چون و چرای توده ها با پذیرفتن تحولات ناگهانی و تنها به شرط مطلوبیت سیاسی، ناگهان سینماچی شدند. آن وایی که در درب خروجی سینما فکرم را گرفته بود بر سرمان آمده بود.
نه اینکه تغییر در منش برای مروجان تفکری خاص ، بد و ناپسند باشد که اتفاقا همیشه و همواره تلاش برای تبدیل روشهای مبارزاتی و راه های دستیابی افراد به خواستهایشان قابل ستایش بوده است. تبدیلی که همواره از خشونت به گفتگو و صلح میل داشته و از به ورطه اجبار کشیدن مردمان گریخته تا به رسمیت شناختن حق آزادی انتخاب برای ایشان رسیده باشد قطعا مورد پسند و حمایت است. آنچه که مورد نگرانی است باقی ماندن لایه های تمامیت خواهی و زور گویی و فریبکاری و کتمان حقیقت در گروهی است که به ظاهر پوست انداخته و به جای قمه و عربده ، قلم و دوربین به دست گرفته باشد.
متأسفانه تحول و تفکری که امروزه خود را درقالب "اخراجی ها" نشان می دهد چیزی جز پنهان ساختن همان رویکرد دروغ پراکنی و تهمت و تحقیر نیست. حال چه فرقی دارد که روزگاری گروهی و دسته ای برای تخریب روند گسترش آگاهی ها از چه ابزاری استفاده می کردند و امروز از چه حربه ای؟
امثال ده نمکی به تولید محصولات فرهنگی جز به عنوان ماموریتی برای پابر جا نگه داشتن گروه های متبوعشان نمی نگرند. ایشان کار فرهنگی می کنند اما نه از آن روی که هنر را به عنوان ابزاری انسانی برای ابراز معتقدات و دستیابی به آگاهی های عمومی چنان که "بنیان رهایی" باشد به رسمیت شناخته باشند، بلکه آنها به این فکر می کنند که چگونه می توانند به لوازم جدیدی در گسترش و ترویج افتراء ، دروغ و وارونه سازی حقایق در پهنه عمومی جامعه دست یازند.
مصادره به مطلوب سازی ارزش ها سالهای سال است که به رسم غالب این طیف بدل گشته. روز گاری دین و ایمان را چنانکه خود می پسندیدند خواستند و اکنون هنر و فیلم و کمدی و ... را برای این می خواهند که در خدمت خود قرار دهند. در این انگاره اما چنان غافلند که نمی دانند با ورود به قلمرو فرهنگ ایران زمین، بلافاصله ناخالصی ها و عدم پایبندیشان به قرار و مدار ها رو خواهد شد. چنین می شود که با قرار گرفتن در چنین موقعیتی به دخالت در تعداد سالنهای پخش و زمان اکران و از این دست بهره برداری های رانتی متوسل می شوند تا اینکه شاید حتی المقدور با ضرب و زور ناعدالتی بتوانند نمایشی از اقبال عمومی را نشان دهند.
ده نمکی ای که روزی خود از جلوداران نا امن سازی اکران "آدم برفی" بود چگونه می تواند منش ضد فرهنگی و سینمایی خود را در به اکران نشستن "اخراجی ها ی 3" به کار نبندد. این گونه است که آقایان همکار را به عملی کودکانه وا می دارد تا تعداد سینماهای پخش کننده "جدایی نادر از سیمین" را که تحت هزار مصیبت و تهدید به شاهکار سالهای اخیر سینمای ایران بدل شده کاهش دهند. ده نمکیه امروز ما اگر چه خود را در جرگه کارگردانان و قلم به دستان می داند اما از این بی خبر است که خرقه تازه به تن کرده اش شدیدا بر تنش زار می زند، او می خواهد بی توجه به کارگردانان و نویسندگان بسیاری که تنها به جرم ابراز عقیده تن به تبعید و زندان و محرومیت و محکومیت داده اند، عمل خود را در به سخره گرفتن آرمان ها و ارزش های میلیون ها ایرانی به حساب آزادی هنرمند در ابراز عقیده بنویسد. موفقیتی که ده نمکی ممکن است به دست آرد تنها از آنجایی خواهد بود که در ادامه محروم ساختن 30 ساله لبها از لبخند و گوشها از ترانه حالا با بهره برداری از جو خفقانی که خود از زندانبانانش بوده ، ملودی ترانه عامه پسند "سوسن خانم" را برای جلب مشتری به کار گیرد.
چنین است که او را باور نمی کنم و کلیه کسانی که به او در دستیابی به چنین ابزاری برای از بین بردن جانمایه هنر و فرهنگ ایرانی یاری داده اند را همراه با اخراجی هایش از خاطرم اخراج می کنم. بی شک ملت ایران نیز ... .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر