صفحات

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

مادران انتظار

روز مادر امسال برای مادران انتظار بخش خون و اطفال بیمارستان مطهری ارومیه نیز روز مادر بود.

به ابتکار گروه مددکاری جوانان انجمن حمایت از بیماران مبتلا به سرطان آذربایجان غربی مادران کودکان بستری در بخش خون و اطفال بیمارستان مطهری ارومیه از دستان فرزاندشان هدیه گرفتند. کودکان بستری در این بخش که از قضای روزگار می بایست امسال را بر روی تخت بیمارستان و بدون شور و شوق تهیه هدیه برای مادرشان سپری کنند به همت اعضاء گروه ، این فرصت را از دست ندادند.
مادرانی که مجبورند روزهای متمادی را در بخش خون و در کنار فرزندشان به انتظار نشانه هایی از امید به بهبودی او گذرانند. مادرانی که ما از آنها به عنوان مادران انتظار یاد می کنیم. شما چه پیامی برای این مادران چشم انتظار و نگران دارید؟

روز مادر در بخش خون اطفال بیمارستان مطهری ارومیه - 1390


روز مادر 1390 - ارومیه - بخش خون اطفال بیمارستان مطهری

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

ناصر خان ما را سرطان نکشت

ناصر حجازی
ابتدا می خواستم مطلبم را این چنین آغاز کنم که سرطان دوباره قربانی گرفت. چون اهل فوتبال نیستم که حالا تنها به دلیل فوت یکی از اهالی این ورزش خواسته باشم چیزی بنویسم. از طرفی هم واقعا" حسی به من اصرار می کند که حتما در باره ناصر خان حجازی یادداشتی در وبلاگ بنویس. بنابراین شاید در یک نگاه سطحی تنها نکته ای از این واقعه که ممکن است با حال و هوای وبلاگ من تناسب داشته باشد این است که یکی دیگر از افراد محبوب کشور در جریان گلاویزی با هیولای سرطان مغلوب گشته، اما همه چیز به اینجا ختم نمی شود. وقتی مصاحبه ای را که چند هفته پیش ناصر خان در سایت خود منتشر کرده و در آن از دردهای جامعه و فشارهایی که بر مردم می رود سخن گفته مرور می کنم. وقتی به انتقادات به جا و صریح اش از جریان های حاکم بر ورزش و ... نظری می اندازم. وقتی می بینم که مردی در اوج شهرت و محبوبیت در فوتبال ایران همچنان توانسته جانب ادب و مردانگی را نگه دارد و تحت تاثیر جو زدگی های موجود در ورزش ایران ، بد اخلاقی پیشه نکند . وقتی با دیدن مصاحبه ای از خود ایشان متوجه می شوم که چگونه با تصویب قوانینی مضحک و به هر ضرب و زوری سعی کرده اند که جلوی پیشرفت و ارتقای ورزشی اش را بگیرند. و وقتی بر حال و روز امروز ورزش کشورم که روزی امید می رفت تا به مأمنی برای رفع آسیب های اجتماعی مبدل شود می نگرم. تازه متوجه می شوم که اتفاقا" ناصر خان حجازی دقیقا همان کسی است که باید از او و درباره او نوشت. اینجاست که متوجه می شوم ، فوتبالیست بودن حجازی شاید آخرین سمت و لقب و افتخارش بوده باشد. او پیش از هر کس و هر شخصیتی یک مرد بوده است. و مردانگی صفتی نیست که این روزها به سادگی به دست آید و به راحتی قابل حفاظت باشد. حالا می فهمم که چرا از او به عنوان اسطوره فوتبال ایران یاد می کنند. مرد خوش تیپ و جذابی که همچنان مرد ماند و تاوان این پایداری اش را هم پرداخت کرد. مردی که امروز حتی با رفتنش هم زمزمه هایی از یاد آوری مسئولیتها و وظایف اجتماعی و اعتراضی را در شهر پراکنده است. مراسم خاکسپاری اش حالا حتما" درد سری شده برای مخالفان غیرت و مردانگی. چه خود در آخرین مصاحبه اش هوادارانش را پیام داده بود که : " مگر بی غیرتم وقتی درد و مشکلات مردم را به چشم می بینم ، با بی تفاوتی از کنار آن بگذرم."

حالا فرقی نمی کند که علاقه مند به فوتبال و ورزش باشیم یا نه و مهم نیست وبلاگمان دارای چه منش و روشی باشد. مهم این است که با پر کشیدن ناصر خان از این دنیای ملال آورِ غصه خیز، حسی عجیب به انسان دست می دهد. حسی توأمان با بغض و حسرت ،حسی که این سالها با از دست دادن هر کدام از اهالی فرهنگ، هنر ،ورزش و ... از کشف این واقعیت نشأت می گیرد که کمتر کسی از مفاخر سالیان سال این مرز و بوم چنانکه در قید و بند حفظ خصلت مردانگی و مسئولیت پذیریش بوده باشد امکان رشد و تعالی را یافته و سنگی در راهش نیانداخته باشند. حسی که ناگزیر ، در نتیجه اش این سوال مطرح می شود که آیا با رفتن این اسطوره ها و سرمایه ها، جامعه ایران توان به بار آوردن دوباره جایگزین هایی را برایشان دارد ؟

دیگر لازم نیست سرطان را قاتل ناصر حجازی بدانم و آن را در ابتدای مطلبم بیاورم . ناصر خان قربانی رسم تنگ نظرانه مردانگی کش ما ایرانی ها شد. رسمی که در آن قدرت حاکمه عقده محبوبیت و اقبال مردمی اسطوره ها را به دل می گیرد و از روی حسد، بلافاصله دست به کار به حاشیه راندنشان می شود.

رسمی که در آن انسانهای آزاده تا زنده اند سرکوب و تا بر تخت بیمارستان می افتند به ابزاری برای گرفتن عکس یادگاری تبدیل می شوند.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

جذب و نگهداری داوطلبان / بخش اول - RECRUITING AND RETAINING VOLUNTEERS

Mohamed Aris Hashim
ترجمه : مریم سبیلی
ویراست و آماده سازی جهت انتشار : پیمان غنی زاده
داوطلبان نقشی کلیدی را در سازمان های غیر انتفاعی ایفا می کنند. آنها وقتشان را بدون مطالبه هزینه ای در اختیار سازمان قرار می دهند که این خود به تشکیلات اجازه می دهد تا خدمات و فعالیت هایش را توسعه دهد. ایشان مهارتها و استعدادهای با ارزشی را که موسسات نسبت به آنها با کمبود مواجهند در اختیارشان قرار می دهند. داوطبان همچنین چشم انداز های ارزشمندی را به همراه می آوردند. چرا که اغلب خودشان مستقیما از کار موسسه بهرمند می شوند. این افراد قادرند تا مورد الهام و انگیزش کارمندان حقوق بگیر قرار گیرند، تصویری باز و مشارکتی را از موسسه معرفی کنند و به انتشار اطلاعاتی در مورد اهداف و فعالیتها بپردازند.
داوطلبان افراد خودجوشی هستند که نه تنها خواهان فدا کردن خوشی های شخصی برای مسئولیت هایی هستند که چالش هایی را به همراه دارند، بلکه از انجام آنها لذت نیز می برند. برخی از این افراد نسبت به حمایت و پشتیبانی از اهدافشان بسیار متعهد، با احساس و دو آتشه هستند. چنانکه در طول زندگی و یا سرانجام خود به یک رهبر و پرچم دار موسسه تبدیل می شوند.
امروزه علاقه و تمایل به داوطلب شدن بیشتر از پیش رو به زوال است.
چرا این حالت اتفاق افتاده است؟ در این ارتباط حدس های زیادی زده شده و توضیحات فراوانی داده شده است. بعضی می گویند که مردم به خصوص جوانان در حال حاضر خود محور هستند. یا اینکه کار داوطلبانه در جامعه مدرن و مادی ما دیگر به عنوان ارزشی نهادی شده مطرح نیست. برخی دیگر معتقدند که موسسات مبتنی بر کار داوطلبانه خودشان تاثیری جدی در جذب، تحرک بخشی و حفظ داوطلبین ایجاد نمی کنند. عامل دیگر موثر در این خصوص سیاست رهبری در تشویق و حمایت برای حضور جمعیتی بیشتر در اینگونه تشکلات است.
به طور خلاصه باید گفت که مردم مجذوب داوطلب شدن در موسسه هایی که ایشان را به کار های مجانی القا نمی کنند نیستند. هدف این مقاله یاری رسانی به موسساتی از این دست در جذب و نگه داری داوطلبان است.
چرا مردم داوطلب می شوند ؟
مردم به دلایل مختلفی داوطلب می شوند. برخی با اعتقاد به این امر که می خواهند به مردم کمک کنند. بعضی به دلایل اجتماعی و یا یادگیری مهارتهای جدید داوطلب می شوند.
از مهمترین دلایل داوطلب شدن مردم می توان به موارد زیر اشاره کرد:
مسلما دلایلی که مطرح خواهد شد با توجه به خاستگاه های فرهنگی افراد و کشورهای مختلف بر اساس موقعیت های مختلف اجتماعی و اقتصادی متفاوت خواهد بود ( توضیح ویرایش کننده )
1- اعتقاد به نهضت 2- رضایت شخصی و احساس خوب 3- ملاقات افراد جدید 4- بخشی از مجمع بودن 5- به وجود آوردن اعتماد به نفس 6 – به دست آوردن آموزش و تجربه 7- افزایش چشم انداز های شغلی 8- استفاده از مهارتها و قابلیت ها 9- ارضای مسئولیت های معنوی 10 – ایجاد تغییر به وسیله کمک به مردم 11 – در میان نهادن و انتشار اطلاعات 12- افزایش دانش و آگاهی 13- وقت گذرانی 14 – پیرروی از سنت های خانوادگی 15 – احتیاج به حمایت موسسه 16 – پاسخ گویی به کمکی که موسسه قبلا به ایشان کرده است.
مهم است بدانید که انگیزه های افراد برای داوطلب شدن چیست. زیرا این موضوع می تواند به شما در بارز کردن علاقه داوطلب کمک کند.
اگر کسی آنچه از داوطلب شدن می خواهد به دست بیاورد (چه موضوع یاد گرفتن مهارتهای بیشتر باشد یا یک احساس رضایت از کمک به دیگران) در این حالت احتمال دارد که او به کار در موسسه شما ادامه دهد. اگر کسی به عرصه ظهور نرسید ، در نتیجه اغلب فداکاری ها و تعهدات او کاهش خواهد یافت و موسسه شما به احتمال زیاد آن داوطلب را از دست خواهد داد.
مسلما اگر دلایل داوطلب شدن فردی واضح و مفهوم باشد پیدا کردن مسئولیتی ویژه که آن فرد از انجامش لذت ببرد آسان تر خواهد بود.این کار علاقه داوطلب به انجام مسئولیت واگذار شده و عدم ترک آن را بیشتر می کند.
مرحله پیش از عضو گیری
قبل از عضو گیری داوطلبین، موسسه شما باید آمادگی هایی جهت اطمینان از اینکه مدیریت داخلی اش منظم است و آماده بکارگیری داوطلبان می باشد انجام دهد. این امور شامل پیشرفته کردن برنامه های داوطلبانه، مشخص کردن مسئولیت هایی که داوطلبان می توانند انجام دهند و مطمئن بودن از اینکه موسسه برای داوطلبان جذاب است ، می شود.
پیشرفته سازی برنامه داوطلبی
شرکت دادن داوطلبان در کار موسسه تان خود یک پروژه است و برای استقرار موفق آن یک برنامه لازم است تا از موفقیت پروژه داوطلبی اطمینان حاصل گردد.
برنامه گنجاندن داوطلبین باید ، قبل از شروع عضو گیری توسط رهبران موسسه مورد بحث و موافقت قرار گیرد. و آنگاه زمان آن است که به هرگونه شک، ترس و مخالفتها نسبت به این نظریه توجه شود. باید یک توافق فراگیر راجع به نقش های مثبتی که توسط داوطلبان ایفا شده به وجود بیاید و یک بخش مدیریتی داوطلبان جهت اداره ایشان تعین شود.
رهنمون های پیشرفته سازی برنامه داوطلبی عبارتند از :
عضو گیری : جستجوی داوطلبین آینده نگر و تشویق آنها به جستجوی پست های داوطلبی.
غربال گری : ارزش گذاری به کاندیداها به جهت انتخاب افرادی با شخصیت و با کیفیت ( پیدا کردن فرد مناسب برای مسئولیت).
جهت دهی : یک دید کلی و واقعبینانه را از موسسه برای انتخاب داوطلبان فراهم کنید.
جایگزینی : هر داوطلب را در یک مسئولیت یا مجموعه ای از مسئولیت های مناسب هماهنگ کنید.
نظارت : همیاری کردن ، پویاسازی ، انگیزه دادن و راهنمایی هر داوطلب برای کمک به پیشرفت مهارتهایشان که مسلما کارایی را افزایش خواهد داد.
ارزیابی: تعین ارزش کمی و کیفی متقابل و دوجانبه ی نتیجه و پیامد مسئولیتها که مورد رضایت همه باشد.
بازشناسی : قدر دانی از خدماتی که توسط داوطلبین انجام شده در یک روش متداوم.
حفظ و نگهداری : نگه داری داوطلبین پویا و با تجربه و ... در موسسه برای دوره های طولانی.
ارزیابی مسئولیت : سنجش بازده کاری ویژه که متکی است به هدفی دو جانبه و مورد توافق عموم.
شناسایی احتیاجات و مسئولیتها
شناسایی مسئولیتها و شغل های مورد احتیاج موسسه از اهمیت بسزایی بر خوردار است. یکی از اولین سوالاتی که برای داوطلبین با پتانسیل بالا مطرح می گردد ، قابلیت ها و نوع مسئولیت ها است. چنانکه موسسه شما به عضو گیری داوطلبی بپردازد ولی در پیشنهاد دادن هرگونه مسئولیت ویژه ناتوان باشد ، نا کار آمد به نظر می رسد. فهرست مسئولیت های به وجود آمده و مورد نیاز، پیدا کردن داوطلبان مورد نیاز را راحت تر خواهد کرد.
مسئولیت های معمول برای داوطلبان:
1- عضو گیری اعضاء 2- کمک مالی 3- مدیریت نشریات 4- برنامه ریزی کار گروه ها و جلسه ملاقات ها 5- تبلیغات و روابط عمومی 6- مشاوره 7- عکاسی 8- به روز رسانی سایت 9 – تنظیم لیست نامه نگاری 10 – به روز رسانی اطلاعات اعضاء 11- تهیه و تولید کارتهای تبریک 12 – کتابداری 13 – برنامه ریزی اردوهای تابستانی 14 – ترجمه منابع خارجی 15- انجام فعالیتهای دور از دسترس و ...
از هرمسئولیت دلخواهی باید شرح وقایع و جزئیات ، شامل : هدف ، بودجه ، زمان مورد نیاز برای تکمیل آن ، محل و میزان تکرار کوشش ، مهارتهای لازم ، تعداد همکاری کنندگان ، ابزارها و شرایط کاری ، انتظارات ، مسئولیت پذیری و پاسخ گویی و به طور خلاصه هر آنچه برای واضح تر کردن شرح وظیفه آماده سازی شود.
بدین ترتیب تطبیق دادن مسئولیتها با داوطلبان بسته به استعدادشان آسانتر و احتمال موفقیت در پروژه بالاتر می شود. شما باید فهرست وظایف را به تمام داوطلبین دارای پتانسیل ، بخشنامه کنید و به آنها اجازه دهید تا وظایف مخصوص به خود را به بهترین وجه ممکن انتخاب کنند. این فرآیند به تطبیق موفق وظایف با علایق، مهارتهای فنی، تجربیات و اطمینان داوطلب و به اجتناب از یک تطبیق نامرغوب که ممکن است به ناخشنودی و ناامیدی داوطلب و نارضایتی از کار منجر شود کمک خواهد کرد.
تضمین جذابیت موسسه
داوطلبین دارای نیروهای بالقوه بالا، تشکیلات سازمان دهی شده و معتبر را به یک سازمان بی نظم آشفته ترجیح می دهند. بنابراین قبل از تعین زمان عضو گیری داوطلبین جدید و یا جستجوی حمایت عمومی از طرف جامعه، هیات رئیسه و کارکنان باید تضمین کنند که مدیریت داخلی صحیح و درست است. و رسیدگی های مداوم برای بررسی منظم بودن سیستم انجام می گیرد.
عواملی که بر جذابیت تشکیلات شما برای داوطلبان تاثیر می گذراد شامل :
1- وجهه اجتماعی خوب (تبلیغات) 2- صورت ثبت شده مذاکرات پی گیری شده 3- معاشرت با افراد قابل اطمینان 4- اهداف واضح، قابل تشخیص و شناسایی 5- شالوده و زیربنا سازی در محل 6- نهاد مشروع و قانونی 7- نظام نامه مشروع و قانونی 8- عملکرد های شفاف 9- صورت حساب های مالی بازرسی شده 10 – استقلال و خودمختاری سیاسی 11- پیوندهای بین المللی
...
...

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

اخراج اخراجی ها

تصویری از اخراجی های 3 که حضور برابری خواهانه زنان در انتخابات  1388 در آن به سخره گرفته شده.
تصویری از اخراجی های 3 که حضور برابری خواهانه زنان در انتخابات 1388 را به سخره گرفته است.
اخراجی های 3 را ندیده ام و نخواهمش دید. بنابراین در ارتباط با فیلم نامه، ساختار فیلم، نکات فنی و حتی محتوای آن چیزی نخواهم گفت. البته اگر که به تماشای فیلم هم می رفتم باز به خود اجازه سخن گفتن از فیلم در هیات منتقد فیلم را نمی دادم چرا که اصولا" من منتقد فیلم نیستم. بماند که این سوال نیز مطرح است که آیا می توان نام فیلم و اثر هنری بر چنین محصولاتی نهاد یا نه؟
بیشتر مایلم در ارتباط با تفکری که پشت چنین آثاری قرار دارد سخن بگویم. این حق را هم دارم چرا که شماره های یک و دو اش را دیده ام و حتی قبل از این که کارگردانش، کارگردان شود با آثار نوشتاری و نحوه عمل به اصطلاح حزب الله هیش در نشریاتی که خود سردبیری می کرد آشنا شده ام.

روزی که از درب خروجی سینمای نمایش دهنده ی اخراجی های 2 خارج می شدم با خود گفتم وای به روز جامعه ای که در آن متولیان غم، تصدی شادی را به عهده بگیرند. آن وای چند سالی بود که بر سر جامعه ما آمده بود. از همان لحظه ای که تدارک دهندگان و تحریک کنندگان بر هم زدن کنسرت ها و اکران ها خود به دریافت نشان هنرمندی نائل شدند. از همان موقعی که متولیان گرفتن خواب و خوراک از هنرمندان خود به مقسمان بودجه هنری کشور مبدل گشتند. از همان زمانی که ژنرال های بی درجه ی سوار برموتور که روزگاری با نشستن هر لبخندی بر لبی فریاد وا اسلاما سر می دادند خود برای بهره برداری از خنده مردم در جهت هر آنچه که با گریاندنشان دنبال می کردند، آتش به اختیار دادند. از همان برهه که اتفاقا" بر کوس بی اعتباری دینی سالیان سال رواج گریه و زاری با هدف به کرسی نشاندن ایدئولوژوی ای خاص کوبیده شد و سوءاستفاده کنندگان از شعائر مذهبی و تفکرات شیعی این ملت برای دستیابی به تصدیق بی چون و چرای توده ها با پذیرفتن تحولات ناگهانی و تنها به شرط مطلوبیت سیاسی، ناگهان سینماچی شدند. آن وایی که در درب خروجی سینما فکرم را گرفته بود بر سرمان آمده بود.
نه اینکه تغییر در منش برای مروجان تفکری خاص ، بد و ناپسند باشد که اتفاقا همیشه و همواره تلاش برای تبدیل روشهای مبارزاتی و راه های دستیابی افراد به خواستهایشان قابل ستایش بوده است. تبدیلی که همواره از خشونت به گفتگو و صلح میل داشته و از به ورطه اجبار کشیدن مردمان گریخته تا به رسمیت شناختن حق آزادی انتخاب برای ایشان رسیده باشد قطعا مورد پسند و حمایت است. آنچه که مورد نگرانی است باقی ماندن لایه های تمامیت خواهی و زور گویی و فریبکاری و کتمان حقیقت در گروهی است که به ظاهر پوست انداخته و به جای قمه و عربده ، قلم و دوربین به دست گرفته باشد.
متأسفانه تحول و تفکری که امروزه خود را درقالب "اخراجی ها" نشان می دهد چیزی جز پنهان ساختن همان رویکرد دروغ پراکنی و تهمت و تحقیر نیست. حال چه فرقی دارد که روزگاری گروهی و دسته ای برای تخریب روند گسترش آگاهی ها از چه ابزاری استفاده می کردند و امروز از چه حربه ای؟
امثال ده نمکی به تولید محصولات فرهنگی جز به عنوان ماموریتی برای پابر جا نگه داشتن گروه های متبوعشان نمی نگرند. ایشان کار فرهنگی می کنند اما نه از آن روی که هنر را به عنوان ابزاری انسانی برای ابراز معتقدات و دستیابی به آگاهی های عمومی چنان که "بنیان رهایی" باشد به رسمیت شناخته باشند، بلکه آنها به این فکر می کنند که چگونه می توانند به لوازم جدیدی در گسترش و ترویج افتراء ، دروغ و وارونه سازی حقایق در پهنه عمومی جامعه دست یازند.
مصادره به مطلوب سازی ارزش ها سالهای سال است که به رسم غالب این طیف بدل گشته. روز گاری دین و ایمان را چنانکه خود می پسندیدند خواستند و اکنون هنر و فیلم و کمدی و ... را برای این می خواهند که در خدمت خود قرار دهند. در این انگاره اما چنان غافلند که نمی دانند با ورود به قلمرو فرهنگ ایران زمین، بلافاصله ناخالصی ها و عدم پایبندیشان به قرار و مدار ها رو خواهد شد. چنین می شود که با قرار گرفتن در چنین موقعیتی به دخالت در تعداد سالنهای پخش و زمان اکران و از این دست بهره برداری های رانتی متوسل می شوند تا اینکه شاید حتی المقدور با ضرب و زور ناعدالتی بتوانند نمایشی از اقبال عمومی را نشان دهند.
ده نمکی ای که روزی خود از جلوداران نا امن سازی اکران "آدم برفی" بود چگونه می تواند منش ضد فرهنگی و سینمایی خود را در به اکران نشستن "اخراجی ها ی 3" به کار نبندد. این گونه است که آقایان همکار را به عملی کودکانه وا می دارد تا تعداد سینماهای پخش کننده "جدایی نادر از سیمین" را که تحت هزار مصیبت و تهدید به شاهکار سالهای اخیر سینمای ایران بدل شده کاهش دهند. ده نمکیه امروز ما اگر چه خود را در جرگه کارگردانان و قلم به دستان می داند اما از این بی خبر است که خرقه تازه به تن کرده اش شدیدا بر تنش زار می زند، او می خواهد بی توجه به کارگردانان و نویسندگان بسیاری که تنها به جرم ابراز عقیده تن به تبعید و زندان و محرومیت و محکومیت داده اند، عمل خود را در به سخره گرفتن آرمان ها و ارزش های میلیون ها ایرانی به حساب آزادی هنرمند در ابراز عقیده بنویسد. موفقیتی که ده نمکی ممکن است به دست آرد تنها از آنجایی خواهد بود که در ادامه محروم ساختن 30 ساله لبها از لبخند و گوشها از ترانه حالا با بهره برداری از جو خفقانی که خود از زندانبانانش بوده ، ملودی ترانه عامه پسند "سوسن خانم" را برای جلب مشتری به کار گیرد.
چنین است که او را باور نمی کنم و کلیه کسانی که به او در دستیابی به چنین ابزاری برای از بین بردن جانمایه هنر و فرهنگ ایرانی یاری داده اند را همراه با اخراجی هایش از خاطرم اخراج می کنم. بی شک ملت ایران نیز ... .